گربه ی نفوذی
گربه ی نفوذی

گربه ی نفوذی

18

از اونشب که گالری رفتیم اعصبانیم. اعصبانیتم با بغض و گریه میاد بیرون. چیکار کردم؟ کجا اشتباه کردم؟ چیشد که ما تبدیل شدیم به اینی که هستیم؟ دیشب زنگ زد و فهمید که یه چیزی شده، مجبور شدم که تعریف کنم. از همین روزای خودش گفت. میتونستی بفهمی که طرف توعه. من از گوشت و خونشم ولی اون طرف توعه هرچند که تو واقعیت هیچ طرفی وجود نداره. و تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که طوری هق هق کنم که نشنوه. و تو منو مسخره میکنی به خاطر پسوردام، ولی راستشو بخوای دارم سعی میکنم یه دروغ رو اونقدر به خودم بگم تا باورش کنم.

17

چهارتا لیوان روی میز و فقط من باید حساب کنم. 

16

وایساده بودیم بیرون و تو سردت بود، تازگیا زیاد سردت میشه. من یهو ترکیدم بعد از مدت ها، یهو این حس "ولی اگه بره چی" رو نداشتم. فقط میخواستم بگم که گفته باشم، پس بهت توضیح دادم، تیکه های پازلو برات چیدم. چقد دیگه باید صبر کنم؟ فقط یه ذره مونده. ولی خیلی وقته که همینو میگی. اما این دفعه دیگه آخرشه خودتم میدونی. میتونم قبول کنم و برم عقب. لطفا نه. دیگه حرف نزدیم، تو سردت بود و مثل همیشه خسته از این کانورسیشن بودی. تمام راه با بغض بلند بلند آواز خوندم و تو نشنیدی. گفتی همه چی درست میشه، حالام من منتظرم که تو همه چیزو درست کنی.

15

لعنت بهت. وقتی نشستی رو مبل و من سرم رو پاته میخوام که ده سال دیگه باشه و برگشته باشی خونه، میخوام که بچه هامون خواب باشن و تو بری آروم ببوسیشون و بگی ببخشید که امشب دیر برگشتم. میخوام که پیشونیمو ببوسی بگی تنها نیستی عزیزم،‌ و عزیزم گفتنات لعنت به عزیزم گفتنات... بعد سرمو از رو پات بلند میکنم بهت میگم خیلی به آینده فکر میکنم ولی اینا رو نمیگم...