دیگه سخت و راحتش مهم نیست، باید کیبورد فارسیم رو یاد بگیرم. همونطوری که یاد گرفتم خودمو تو خونه حبس کنم. همونطوری که یاد گرفتم به تو فکر نکنم. تو یه ماه و نیم خیلی چیزا یاد گرفتم حالا اینم روش یعنی حقیقتش یهو به خودم اومدم دیدم دارم خودمو برا لپتاپ چس میکنم انگاری تقصیر لپتاپه که کیبورد فارسی نداره ولی در اصل تقصیر منه که رفتم برا دک و پزش اینو خریدم پرت کردم گوشه ی خونه و ماهی یه بارم باهاش فیلم میبینم که اونم میگاد چون این گهی که خریدم یازده اینچه که مثلاً سبک باشه. به هرحال میخوام بگم لپتاپم کیریه ولی منم وقتی خریدمش کسی پشتم نذاشته بود که باید اینو بگیری پس منم یکم کیریَم. حالا اینا اصلاً مهم نیست مهم اینه که من سر همین مسائل پیش پا افتاده نمیتونم بلاگ بنویسم. اصلاً ولش کن اینا مهم نیست حالا که دارم مینویسم.
How innocent and sweet you must be to accept love as it is given to you, how reassuring that must feel. We splash a dirty smile and ignore the weeps of the grieving dragonflies locked up deep within our souls. We undress and fuck for a single moment of joy, that passing white light of pleasure. No we're not interested in your love, were only here to witness your fall.