از خواب بیدار شدم، راستش خواب مونده بودم قرار بود بیدارت کنم که بیای دنبالم ومنو ببری ترمینال ولی ساعت هشت و یازده دقیقه بیدار شدم. شروع کردم به فحش دادن بهت، چرا خودت ساعت نذاشتی؟ رسیدی سرکارت؟ کجایی؟ زنگ زدم و برنداشتی، خودت زنگ زدی بهم که آره به موقع رسیدی، نه ببیدارم نکردی چون فکر کردی عجله ندارم و بهتره یکم بیشتر بخوابم، خیالم که راحت شد رفتم سر یخچال صبحونه درست کنم. تخم مرغ نداشتم شال و مانتو سر کردم رفتم تره بار سر کوچه، تخم مرغ میخواستم اولش ولی صف سبزی خوردنو که دیدم اختیار از کف دادم! تره میخوام، ریحون بذار، نعنا و جعفری که نذاشتی! برگ مو تازه آوردین؟ نیم کیلو بکش برام اووو هندونه کوچیک داری؟ آره همین خوبه، بادمجونم بده سگ خور پنج تام کدو بده، سویا گرفتم با سینه و رون مرغ نبودی ببینی افتخار کنی.
نون هم از دغدغه های خریدت بود