دراز کشیدم و قانون سیگار نکشیدن تو اتاق خوابو شکستم، گردنم درد میکنه. به تمام احتمالات آینده با تو فکر میکنم، تو یه جایی همین نزدیکیا خوابیدی. فردا میام پیشت، وقتی منتظرم بیای پایین تکیه میدم به ماشینت و یه سیگار روشن میکنم. من میدونم همونطوری که تو میدونی، من عوض نمیشم همونطوری که تو عوض نمیشی ولی یاد میگیریم، امید داریم. آروم تر قدم میزنیم آرومتر کشف میکنیم آرومِ آروم ولی میگذرونیم. شلوار روشنه بیشتر بهت میاد و من یه سیگار دیگه روشن میکنم.
یه نخ داشتیم. گفتی بکش کام آخرو بده من ویتامیناش تهشه، اونجا که فیلتر و سیگار باهم قاطی میشن
مامان میگه آدما مشکلاشونو حل میکنن، من میگم آدما برای خودشون مشکل درست میکن. میخوام توضیح بدم چمه کلمه ها درست در نمیان قاطی هم میشن و آخرش من میمونم و یه جمله ی نامفهوم که نه تو میفهمی چی شد نه من.
از خواب بیدار شدم، راستش خواب مونده بودم قرار بود بیدارت کنم که بیای دنبالم ومنو ببری ترمینال ولی ساعت هشت و یازده دقیقه بیدار شدم. شروع کردم به فحش دادن بهت، چرا خودت ساعت نذاشتی؟ رسیدی سرکارت؟ کجایی؟ زنگ زدم و برنداشتی، خودت زنگ زدی بهم که آره به موقع رسیدی، نه ببیدارم نکردی چون فکر کردی عجله ندارم و بهتره یکم بیشتر بخوابم، خیالم که راحت شد رفتم سر یخچال صبحونه درست کنم. تخم مرغ نداشتم شال و مانتو سر کردم رفتم تره بار سر کوچه، تخم مرغ میخواستم اولش ولی صف سبزی خوردنو که دیدم اختیار از کف دادم! تره میخوام، ریحون بذار، نعنا و جعفری که نذاشتی! برگ مو تازه آوردین؟ نیم کیلو بکش برام اووو هندونه کوچیک داری؟ آره همین خوبه، بادمجونم بده سگ خور پنج تام کدو بده، سویا گرفتم با سینه و رون مرغ نبودی ببینی افتخار کنی.